یکشنبه

دیباچه



 درود
با آن که من به مانند دیگرانی که می شناسم، با پدیده ای به نام «اینترنت» جور نیستم - چون دل ِ خوشی از آن ندارم - و برگه ی یکدست سپید و زیبا و به پیش خواننده ی کاغذ را، هیچ گاه با آن تاخت نخواهم زد، لیک، از آن جا که در سرزمین دردمند و به تاراج رفته ی من، چون منی را، راه و یارای آن که این گفتار ِ از سر ِ درد و اندوه و مهر را، جایی - هر جایی - ... روزنامه ای، هفته نامه ای، ماه نامه ای، سال نامه ای، ... بگو گاه نامه ای یا شاید ... شب نامه ای ... یا هر جایی که شاید بتوان نبشت، بنگارم، نیست، به هیچ روی و بی هیچ راه ... آن هنگام هنگامه ای است که چون منی را، همین «اینترنت» شاید ... شاید، اندکی راهگشا باشد، بل که اندکی از این درد و اندوه جانکاه ِ از دست دادن و از دست رفتن ِ سرزمین و خان و مان و همه چیزمان را با کسی، چون تو دوستی، یاوری - شاید -، بخش کنیم و شاید که بشود هنوز ... شاید که هنوز بتوانیم کاری کنیم و این سرزمین مهربان رنجور را از این همیشگی رنج ِ گران، یک بار و این بار برای همیشه برهانیم، باشد که چنین گردد
سپاس

هیچ نظری موجود نیست: