یکشنبه

درباره ی کوچیدن «ایرانیان» به کشورهای دیگر

کوچ

************

درباره ی کوچیدن «ایرانیان» به کشورهای دیگر،
به ویژه «آمریکا»
و «ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)»


چه گونه می شود که مردم یک سرزمین، تا بدین پایه و این اندازه پای شان را از مرز نخستین پایه های آدم بودن و آزاده بودن بیرون می نهند؟!
میهن پرستی پیشکش شان، مگر می شود که مردم یک کشور، برای رفتن و جایگیر شدن در کشوری که در دشمنی با سررزمین مادری شان هر روز شتابی فزون تر می گیرد و تا آن جا پیش می رود که خاک سرزمین شان را به از هم پاشیده گی بکشاند و همه ی دار و ندارشان را نابود کند، تا بدین اندازه سر و دست بشکنند؟!
اگر برای پاره ای از هم میهنان هنوز آشکار نیست که این دشمن کیست، باید بگویم که مگر کشوری به اندازه ی «آمریکا»، کمر به نابودی کشور ما بسته است؟! دیگر کشور ها هم پیرو و دنباله رو ِ زورگویی و بهره کشی و سودجویی «آمریکا» هستند؛
مگر دیگر خنده دارتر و شگفتی برانگیزتر از این هم می شود که کشوری با سیسد سال پیشینه ی پیدایش که با کشتار بومیان آن سامان و فرستادن مشتی «انگلوساکسون» وامانده از «بریتانیا» به «آمریکای میانی (مرکزی)» سر بر  آورده، این گونه به خود روادید و پروانه ی دست اندازی در کارهای درونی کشور دیگری با پیشینه ی دست کم سه هزار سال را بدهد و کشورهای دیگر هم، چون مشتی گنگ و ناشنوا و نابینا و ناگویا، به پیروی از آماج های زورگویانه و بهرکشانه ی آن تن در دهند!
در این میان آن چه بیش از هر چیز دیگر به دید می آید، جایگاه و دست داشتن مردم در کارهاست که در این راستا باید پذیرفت که مردم کنونی سرزمین باستانی ما، آن چنان بی رگ و سست نهاد آشکار (ظاهر) شده اند که مایه ی شرمنده گی، اندوه، دردمندی و افسوس، سرافکنده گی و شوربختی «ایرانیان راستین و آزاده» شده است و شده اند؛
گرایش بیش از اندازه و بیمارگونه ی مردم کنونی سرزمین باستانی ما به بیرون روی از سرزمین مادری شان و مهر و شور و گرایش شان به جایگیر شدن در «آمریکا» چیز تازه ای نیست، لیک دیگر به جایی رسیده که «ایرانیان راستین و آزاده» را شگفت زده و اندوهگین و پردرد و شرمسار و سرافکنده بر جای نشانده است!
مردمی که آماده اند در هر جایی از این جهان زنده گی کنند، مگر سرزمین مادری شان و در این راستا از «آمریکا» گرفته تا «ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)» برایشان دیگرگونه گی (تفاوتی) ندارد،
به راستی چه گون مردمی هستند ایشان؟!
هر سال، شمار بسیاری از مردم «ایران»، برای زیستن در «آمریکا» یا «ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)» از «ایران»  بیرون می روند، پرسش من از ایشان این است که: چه گونه می توانند بپذیرند که در خاک کشوری جایگیر و ماندگار شوند که کمر به نابودی سرزمین مادری شان بسته است و در این راستا، هر روز بازی تازه ای را آماده می کند و ناگفته پیداست که گویا همه ی کوشش اش را به کار بسته تا سرزمین ما را به خاک پستی بنشاند و نابود نماید!
شما را به هر آن چه می پرستید کمی به خود آیید و بیاندیشید،
تنها این شوند که در سرزمین ما، اکنون دشواری های بسیاری هستی (وجود) دارد که زیستن را با دشواری های فراوان دست به گریبان نموده و به چالش کشیده است، که شوند بسوده و شایسته ای برای بدرود گفتن سرزمین مادری آن هم به سوی کشور و کشورهایی که خواست فرجامین شان نابودی «ایران بزرگ باستانی» و بخش نمودن آن به سرزمین های کوچک تر و کم نیروتر است، نمی شود؛
نیازی نیست که دانشمند باشیم تا این ها را دریابیم،
«آمریکا»، «اسرائیل» و «کشورهای تازی و تازی نشین»، از دیرباز تا کنون، «ایران» را چون خاری در گلو و چشم خودشان می بینند و دیگر کشورها، به ویژه کشورهایی که پیشینه ای دارند، از باستان تا کنون، از همان هنگام «شاهان شاهی هخامنشی» و پس از آن «شاهان شاهی ساسانی»، در آرزوی این بوده اند که «ایرانی» در کار نباشد و امروز، پس از گذشت دست کم دو هزار سال، همه ی توان و نیرویشان را به کار بسته اند تا سرانجام به این آرزوی دیرینه ی پدر و نیای پلید و بدکردارشان «اسکندر گجستک» و سردمداران کنونی شان دست یابند،
آن گاه مردم ما برای گرفتن روادید جایگیر ی در سرزمینی که تنها سیسد سال از پیدایش اش در جایگاه یک کشور می گذرد سر و دست می شکنند و آماده اند تا هر دشنام و خواری و پستی را به جان بخرند تا به این آرزو جامه ی کنش بپوشانند و آن دسته که این توان  - توان مالی - را برای زیستن در «آمریکا» ندارند، رهسپار ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی) می شوند تا دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته، از بزرگی سرزمین مادری شان بکاهند و بر ارج و ارزش جایی بیافزایند که از داشتن هر چیز زیست بومی (طبیعی) بی بهره بوده و همه چیزش را آدم ها، آن هم نه «تازیان»، که «آمریکایی ها» و پس از آن ها و اکنون، «ایرانیان» پدید آورده اند و در این راستا تا آن جا پیش رفته اند که اگر چه در نام و گفتار، خود را «ایرانی» می دانند و به کنش های نابخردانه و بی شرمانه و گستاخانه ی کشورهایی چون ملخستان «تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)» و «آمریکا»، واخواهی (اعتراض) دارند، لیک در کنش (عمل)، در همه ی پهنه ها، با بی رگ بودن بیش از اندازه شان همدست آن کشورها به شمار می آیند،
این مردمان در گزینه های شان بسیار کم تر «اروپا» را می بینند و به آن می اندیشند، - این را از این دید می گویم که برسانم که مردم ما سینه چاکان جایگیر شدن (اقامت) در «آمریکا» هستند - گیرم رفتن به «اروپا» هم، دیگرگونه گی (تفاوتی) با رفتن به «آمریکا» ندارد و میهن فروشی، میهن فروشی است،
باری، پرستش سوی اینان این مردم - شده است «آمریکا» و دیگرانی هم که نمی توانند به «آمریکا» برسند با گفته هایی چون «ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)»  درست همانند «آمریکا» است، رهسپار آن جا می شوند
 به راستی که این کارشان مایه ی شرمسار ی و سرافکنده گی هر «ایرانی راستین و آزاده» است!
چون آن ورزشکار یا سرپرست و فرنشین (مدیر) فلان جای که می پذیرد که برای بودن در یک آورد ورزشی یا یک نشست کشورداری، زیر رهنامه (نقشه) ای بنشینند که به جای نام «شاخاب پارس»، نامی دیگر بر آن دیده می شود، و یا بی شمار مردمی که برای گردش به جای هر جای درست و ریشه دار و پیشینه مندی، به جایی مانند «ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)» می روند و نمونه های بی شمار دیگر که شوند به درازا کشیدن سخن می شود؛
سرانجام ِ سخن این که کمی رگ داشتن و آدم بودن و میهن شناسی هم چیز خوبی ست،
میهن پرستی پیشکش شان!
ما «ایرانی» هستیم، مایه ی شرمساری و سرافکنده گی ماست که برای زیستن در «آمریکا» یا «ملخستان تازی (ا م ا ر ا ت ع ر ب ی)» سر و دست بشکنیم ...

************

هیچ نظری موجود نیست: