چهارشنبه

در پاسخ به گزافه گویی های یک نادان بی شرم



به نام «مهر» و «آزادی» و «خرد» و «نیکی» و «راستی»
و
با یاد «ایران بزرگ باستانی»
******
اندیشه ی نیک
گفتار نیک                              کردار نیک
راه در جهان یکی ست و آن راه راستی است.






!پویانمایی (انیمیشن) ِ دادمندی یا هنجارمندی ِ (قانونمندی ِ) کارتاران و کشورگردانان ِ(دولتمردان ِ) ایران


کار ِ سرزمین ِ گرامی تر از جانمان - ایران بزرگ باستانی - به جایی رسیده است که یک تن، - در هر جایگاهی که هست -، بسیار خونسرد و شاد، در گفت وگو با یکی از رسانه های نوشتاری میهن مان، به آسانی و ساده گی ِ بیش از پیش، گریز از دادها و هنجارهای (قانون های!) نوشته و نانوشته ی سرزمین بزرگ باستانی مان را، دادمداری و دادمندی یا هنجارمداری و هنجارمندی (قانون مداری و قانونمندی!) می داند و می شناسد و می نامد، و در این راستا، چنان خونسرد و شاد از دادگریزی و دادشکنی یا هنجارگریزی و هنجارشکنی (قانون گریزی و قانون شکنی) پشتیبانی و پاسداری (دفاع) می کند که آدم، ناخودآگاه، به یاد «پویانمایی های» (انیمیشن های) بسیار ساده و نخستین ِ (اولیه ی) خردسالان و کودکان می افتد که در آن ها  - به گونه ی نمونه - آدم یا جانوری، آتش می گیرد یا می ترکد، و در پرده ی پسین، دوباره تندرست و بی هیچ نشانی از سوخته گی یا ترکیده گی دیده      می شود، و خردسالان و کودکان به شوندِ (دلیل ِ) باورپذیری خردسالانه و کودکانه شان، و جهان فرا راستین ِ (فرا واقعی ِ) «پویانمایی» (انیمیشن)، آن را باور می کنند و می پذیرند و از دیدن آن، شاد و برخوردار می شوند؛
باید گوشزد نماییم - به ایشان و همه ی کسانی که چون ایشان می پندارند - که جهان و سرزمین ما، جهان ِ «پویانمایی» (انیمیشن) نیست، - گیرم، به همان اندازه بی فرنود (بی منطق) و خنده آور است -، بل که سرگذشت و سرنوشت و جان و روان و زنده گی مردم یک سرزمین و آینده ی آینده گان آن است که با چنین نگرش ها و کنش هایی به ساده گی و آسانی به بازی گرفته و دارد تباه و پایمال می شود؛
باری- همان کسی که به خونسردی و شادی ِ هر چه بیش تر از پیش، از دادگریزی و دادشکنی یا هنجارگریزی و هنجارشکنی (قانون گریزی و قانون شکنی) کارتاران و کشورگردانان (دولتمردان ِ) کنونی ِ سرزمین بزرگ باستانی -مان پشتیبانی و پاسداری می کند، به ساده گی و آسانی ِ هر چه بیش تر از پیش، بر این پندار و گمان و باور ِ گزاف است که دادگریزان و دادشکنان یا هنجارگریزان و هنجارشکنان،
درست تر و راستگویانه تر! از همه ی کشورگردانان (دولت های) پیشین - در گستره ی سه دهه ی گذشته - به دادها و هنجارها (قوانین) پایبند بوده اند و می باشند و خود را پیشکار  و پاکار ِ (خدمتگذار و خدمتکار ِ) مردم می دانند و می نامند؛
نمی خواهم گزافه گویی کنم و سخن را به درازا بکشانم؛
:
می ماند چند پرسش بسیار ساده و آشکار
آن که می گوید: «... چه کارها که به انجام رسیده و سرانجام پذیرفته است، آن هم به چه خوبی و راستی و درستی، به گونه ای که کارتاران و کشورگردانان (دولت های) پیشینّ از انجام آن ناتوان و بیمناک بوده اند ...» -، آیا به راستی در این سرزمین زنده گی نمی کند؟!
آیا با دو چشم خویش - که گویا به روی همه ی راستی ها و رویدادها (واقعیت ها و اتفاقات) بسته است - نمی بیند که مردم سرزمین بزرگ باستانی مان، از زور ِ بی چیزی و نداری و دردمندی و ناگزیری، یک به یک دارند از پای در می آیند و در هم می شکنند و چهره هاشان را با سیلی، سرخ و، شکم هاشان را با باد ِ هوا - آن هم آلوده ترین هوای جهان -، سیر و، دل هاشان را به این که سرانجام روزی یا شبی، زنده گی ِ رُستنی گونه، و درد و رنج و اندوه ِ ناگزیرشان، به پایان خواهد رسید، خوش می دارند، و با همه ی این ها، هنوز بردبار و شکیبا و خوددارند، و همه ی این ها، تنها، به شوند همان دادگریزی و دادشکنی یا هنجارگریزی و هنجارشکنی و بی پروایی ِ کارتاران و کشورگردانانی (دولتمردانی) است که در هفت سال گذشته و تا هم اکنون بر تختگاه کارتاری و کشورداری و  کشورگردانی برنشسته اند؟!
آیا نابودی همه ی جنگل ها، دریاچه ها، رودها، تالاب ها، کوه ها، کویرها و بیابان ها، زیستگاه ها،  جانوران، هازمان و همزیستگاه و سازه ها و ساختمان های باستانی و کهن، آسایش و خانه و کاشانه و همه ی داشته های گیتایی (مادی) و مینوی (معنوی) و همه ی مانداک یا نیامانده ی (میراث ِ) سرزمین بزرگ باستانی و همه ی بازمانده ی نیاکان مان را، به گونه ی انجام ِ خویشکاری (وظیفه) و پیشکاری و پاکاری (خدمت و خدمتگذاری) می بینند و     می دانند و به شمار می آورند؟!
:
و در انجام ِ کار
 آیا به راستی، کسی را که هیچ داد و هنجاری را هم برنمی تابد و نمی پذیرد و از آن برمی گذرد، و خودسرانه و با دادگریزی و دادشکنی یا هنجارگریزی و هنجارشکنی و گذر از دادها و هنجارهای نوشته و پذیرفته شده ی پایه ای ِ (قانون اساسی ِ) میهن مان، - یا به گویش تودگانه (عامیانه) با پیچاندن آن -، از کیسه ی خود و یاران اش داد و هنجار (قانون) که نه -،  بیداد و ناهنجاری های من درآوردی و نابودگر و فراتر از دین و آیین و راه و روال می تراشد و  درمی آورد، خویشکارمند و پیشکار (وظیفه شناس و خدمتگذار) و به انجام رساننده و انجام دهنده و پیرو ِ داد و هنجار و آیین و  راه و روش و دستورهای «دین» و «آیین» و «آدمی بودن»، و مایه ی نیکبختی ِ مردم سرزمین و شوند پیشرفت میهن می داند؟!
و بسیاری پرسش دیگر که ای کاش می شد و جای آن بود که بر زبان آورم؛
...
:
پاسخ ِ همه ی این پرسش ها، برای همه، چون روز، روشن و آشکار است، مگر برای ایشان
گویا جهان ِ پندار و کنش ِ ایشان، همکاران، همراهان، سردمداران، و گرداننده گان ِ ایشان - نه همانند - که درست و یکسر و بی هیچ گزافه گویی و بیش گویی، همان جهان ِ «پویانمایی» (انیمیشن) است؛
با این ناهمگونی (تفاوت) که این جا، مردم ِ راستین ِ یک سرزمین ِ راستین، - ایران بزرگ باستانی -، دارند تن پس از تن و یکی پس از دیگری از بودن شان و از زیستن پشیمان و زیر بار و فشار ِ بیش از اندازه خرد کننده و  کمر شکن ِ زنده گی که نه زنده بودن، له می شوند و از میان می روند، هم چون سرزمین ِ بزرگ باستانی مان، «ایران گرامی و نازنین»، که تنها در گستره ی هفت سال ِ گذشته با خاک ِ راه برابر گشته است؛ و مردم اش، دیگر نه نان دارند که بخورند، و نه دیگر آب روی و نشانی از پیشینه ی درخشان سرزمین شان برایشان بر جای مانده است که بدان ببالند و دست کم، دل، خوش دارند؛
آری، دیگر، از زنده گی و سرزمین شان «ایران»، تنها نام و یادی دور و دردی کشنده، و یک آه ِبزرگ برجای مانده است؛
آن گاه ایشان و همراهان و یارانشان، از دادمداری و دادمندی یا هنجارمداری و هنجارمندی خودشان کارتاران و  کشورگردانان (دولتمردان) کنونی - و دادگریزی و دادشکنی یا هنجارگریزی و هنجارشکنی دیگران - همه -، دم می زنند و هر دم فریاد برمی آورند، در هنگامی که خودشان، هم به بیان گفته اند و هم به کنش (عمل) نشان     داده اند که نه داد و هنجار پایه ی (قانون اساسی ِ) سرزمین مان و نه هیچ داد یا هنجار دیگری را باور ندارند و پذیرا نیستند، و نه به آن، و نه به هیچ داد یا هنجار دیگری مگر، دادها که نه -، بیدادها یا هنجارهای خودساخته و خودخواسته شان -، پایبند و پیماندار نخواهند بود؛
به راستی که شگفت روزگار و شگفت جهانی شده است؛
به هر روی آرزوی من و هر ایرانی راستین ِ پایبند دیگر، همواره و همیشه این است که اهورامزدا - خداوند - این سرزمین بزرگ باستانی - «ایران نازنین و گرامی تر از جان مان» - و «ایرانیان راستین و هم میهنان دردمند و بردبار و شکیبا و ناگزیرمان» را همواره و همیشه از گزند بددلان و بیگانه گان در پناه بدارد؛
 … «
آزاد و آباد و پاینده باد «ایران بزرگ باستانی


واعظان کاین جلوه در محراب و منبر مبی کنند
!چون به خلوت می روند آن کار ِ دیگر می کنند
:مشکلی دارم، ز دانشمند ِ مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کم تر می کنند»
گوئیا باور نمی دارند روز ِ داوری
«!کاین همه قلب و دغل در کارِ داور می کنند
یارب! این نودولتان را بر خر ِ خودشان نشان
.کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند


...


ایرانزاد خنیاگر
نوشته شده به گاه
رام و اردیبهشت 3750 باستانی زرتشتی
(20 اردیبهشت 1391 خیامی)

«حافظ شیراز»*

+  این نوشتار، چند ماه پبش در پی یاوه گویی های یکی از یاوه گویان، برای روزنامه ی «اعتماد» فرستاده شد که به چاپ نرسید و به همین شوند،  این جا در برابر دیده گان هم میهنان ارجمند گذاشته شد.

هیچ نظری موجود نیست: